دو سه روز پیش حال خاله خوب نبود و یک کمکی مریض شده بود. وقتی آمدم خانه رفتم بهش سر بزنم که فضول خان هم دنبالم آمد توی اتاق. وقتی دید خاله حالش خوب نیست بدو بدو رفت وسایل دکتریش را ریخت توی لگن اسباب بازیش و همان جور بدو بدو آمد به طرف اتاق خاله که "خاله آمپول بزنم خوب کنم"! خلاصه خاله حالش خوب شد! ا
Wednesday, December 31, 2008
Monday, December 29, 2008
پولم ميخوام
پريشب گيري داده بود كه "پولم ميخوام". هرچي ميگفتم پسرم حالا پول براي چي ميخواهي؟ فقط ميگفت: "سيصدتا پولم ميخوام"! فقط بچهام نميدانست براي چي ميخواهد. راستي همه آدمبزرگها ميدانند براي چي ميخواهندش؟!ا
Wednesday, December 24, 2008
بلبلزبان مامان
اينها حرفهاي رادين در يك صبح برفي است كه دارد از پنجره بيرون را نگاه ميكند و براي پدرش تعريف ميكند (منظور از "بد" همان "بعد" است):ا
بد برف ميآد، بد صداي برف ميآد، بد پننده غاز غاز ميكرد، بد درختا كوچيك شد، بد پننده بالبال ميزد، ماشين بيب كرد، رادين لانندگي كرد، بد رفت خونه ماني، آپالتمانها نگاه كن، تريف كن، اون تريف كن، بشمر آپالتمانها، دلخت بشمر، ديلوز رفتم، پننده تو كالسكه ديدم، زميناشو جارو كردم، جاروبرقي كردم، بابا دوست دارم.ا
پينوشت 1: پسرم شاعر مسلك است (صداي برف)ا
پينوشت 2: كلاغه لهجه داشت
پينوشت 3: روز قبلش كه سوار كالسكه بود، از كنار دو نفر كه داشتند حياط را جارو ميزدند، رد شده بود
پينوشت 4: يادداشتبرداري سر صحنه توسط مامان انجام شد
پينوشت 5: ميشود اين بچه را مدام ماچش نكرد؟ا
اينگيسيلي
رادين نوشته فارسي و انگليسي را از هم تشخيص ميدهد. البته به انگليسي هم ميگويد "اينگيسيلي". حالا خاله كه اين را شنيده بود، راهبهراه رادين را به گفتنش ترغيب ميكرد و هربار از اين بلبل زباني خواهرزادهاش كيف ميكرد! اين را هم بگويم ديروز به حرف آوردن رادين كاري نداشت. فقط وقتي خواب بود، حرف نزد. امروز را هنوز خبر ندارم، ولي ديروز يكبند جيكجيك كرد!ا
پينوشت: ماجراي امروز صبح رادين را در كامنت "خاله رورو" براي پست قبلي ميتوانيد بخوانيد!ا
Monday, December 22, 2008
Sunday, December 21, 2008
ترسيدم
رادين مدتي است ترس را شناخته است و حالا هرازگاهي ميترسد! البته بعد از هر صداي بلندي هم ميگويد "ترسيدم"! دوسه باراست كه گويا شب در خواب ميترسد و جيغ ميكشد، نميدانم طبيعي است يا نه. اگر ادامه پيدا كند بايد به دكترش زنگ بزنم. امروز صبح هم تا بيدار شد با همان گريه غري معروف صدايم كرد و گفت: "مامان ترسيدم". وقتي از پارك درش آوردم و ازش پرسيدم از چي ترسيدي، شروع كرد برايم تعريف كردن: "هلولا ديدم، هلولا گنده بود، گندهتر بود، سفت بود، رادين هلولا گاز گرفت"! يعني واقعا خواب يادش مانده بود يا داشت قصه تعريف ميكرد؟ اصلا هلولا را از كجا ياد گرفته است؟!ا
پينوشت1: اوايل بهجاي ترسيدم ميگفت ترسيد.ا
پينوشت 2: پس چي كه پسر من هيولا را گاز ميگيرد، از طرف بابايي رگ كرمانشاهي دارد، يك پا پهلوانه!ا
شب يلدا
ديشب شب يلدا بود و به رادين خيلي خوش گذشت. اولين بار بود كه ساختمان برنامه گروهي گذاشته بود و رادين هم كلي هم سن و سال داشت. ولي هول بدي به مامانش داد، براي دو سه دقيقه نميدانستيم كجاست و تا بفهميم بغل كدام دخترخانم رفته است، مردم و زنده شدم. هميشه گفتهام بايد در مهمانيها بهش جيپياس وصل كنم.ا
Friday, December 19, 2008
كچل داشت
ديروز مهمان داشتيم و پسر خانواده سرش را از ته زده بود. رادين كه داشت ماجراها را براي مانا تعريف ميكرد، گفت "عمو كچل داشت"! (خوب راست ميگويد ديگر، مو نداشت پس كچل داشت).ا
Monday, December 15, 2008
نسكات
گلكم، چندبار بگويم نسكات (مسواك) مال بازي نيست! ميدانم لثههايت ميخارد و اذيتت ميكند، ميدانم كه دندان درآوردن خيلي سخت است، ولي تو بگو من چهكار كنم وقتي آخرش نسكات را بايد بين بالشهاي مبل يا دسته صندلي غذاخوريت پيدا كنم! هرچقدر هم بگذارمش توي آب جوش، تميز نميشود و آخرش ميترسم مريضت كند.ا
پينوشت: هنوز هم تماشاي خوابيدنت جزو قشنگترين لحظههاي روزم است. ديشب با مامان نشستي فيلم ديدي ("فيلم بيبينيم") و همانجا خوابت برد، درحاليكه دست راستت را زير لپ چپت گذاشته بودي و پاهايت را هم توي شكمت جمع كرده بودي!ا
Sunday, December 14, 2008
یاعلی کن
چندبار که می خواستم رادین را بلند کنم، نیمه شوخی نیمه جدی گفتم یاعلی و بعدش هم اصلا یادم نبود که همچین چیزی گفته ام. تا اینکه از چند وقت پیش گاهی که رادین می خواهد بغلش کنیم و راه ببریمش، می گوید "یاعلی کن"! از همه جالبتر دیروز بود که دست سام را گرفته بود و می خواست از زیر میز بیاردش بیرون و هی می گفت "یاعلی کنم"!ا
Saturday, December 13, 2008
دکتر
نمی دانم چرا اینقدر رادین از دکتر می ترسد. از وقتی پا می گذاریم اتاق دکتر گریه می کند تا وقتی بیرون بیاییم. هفته پیش هم که حالش خوب نبود و دو بار دکتر رفتیم. تمام مدت هم داشت ماجرای دکتر رفتنش را تعریف می کرد، با کمی تغییر. خلاصه رسیده بود دیگر به آنجا که "رفتیم خانم دکتر، دکتر گی یه می کرد"!ا
پی نوشت: خاله آمده است ایران و یک سری لوازم دکتری (!) آورده است که بلکه رادین ترسش از دکتر بریزد. فعلا سر کاریم، رادین دکتر شده است و مدام داریم معاینه می شویم. خدا کند این همه دکتر رفتن ما فایده ای داشته باشد!ا
Wednesday, December 10, 2008
میسی مامان کمک کن
به نظر شما به وروجکی که مثلا می خواهد برای بازی تمام رختخوابهای مهمان را به هم بریزد و روی آنها پله بازی کند، چه جوابی باید داد؟ صد در صد نه! ا
حالا اگر آنقدر وروجک بود، که قبلش بیاید و بگوید "میسی (مرسی / میشه ؟) مامان کمک کن" چه جوابی می شود داد؟ از من قبول کنید که به راحتی نه نمی شود گفت!ا
Sunday, December 7, 2008
امان از دست تبليغات
كم تبليغ وسط فيلمها حرص آدم را درميآورد، يك مشكل ديگر هم اضافه شده است. رادونك هر تبليغي كه برايش جالب باشد، هوسش را ميكند. حالا ديگر وسط فيلم آقا هوس شكلات، سيبزميني سرخ كرده، بادكنك و ... ميكند. اگر جايي عليه تبليغ تلويزيوني امضا جمع ميكنند، به من خبر بدهيد!ا
مو درست كنم
يكي از بازيهاي موردعلاقه رادين اين است كه با موي مامانش بازي كند. البته اين بازي اصلا مورد علاقه مامان نيست، ولي خوب گاهي براي اينكه چند دقيقه رادين آرام بگيرد، به اين بازي تن ميدهد! پريشب هم آمد پشت سرم و گفت "مو درست كنم". خلاصه هي دست ميكشيد روي موهايم و صافش ميكرد و ميگفت: "مامان خوشگل شد". تااينكه بابايي زد زير خنده كه اگر بداني چهكار ميكند؟ تف ميكند توي دستش و ميكشد روي موهايت كه درستش كند!ا
Saturday, December 6, 2008
تفنگ بزنم
در راستای عمل کردن به اصول صحیح تربیتی، ما تابه حال برای رادین تفنگ اسباب بازی نخریده ایم. خوب فکر می کنید پریشب چه کار کرد؟ گیتاری را که مانی برایش خریده بود، برعکس گرفت و گفت: "مامان، تفنگ بزنم!"ا
Monday, December 1, 2008
لنگن
يك خبر بسيار مهم: يكشنبه صبح (دو روز پيش) صبح كه رادين بلند شد گفت "بيريم زنگن" و پس از كلي زحمت به سلولهاي خاكستري، مامان فهميد منظور همان لگن است كه چند روز است بهعنوان وسيله تزييني به دستشويي رادين اضافه شده است! خلاصه با هيجان وصف ناشدني مامان، رادين سر لگن، كه ديگر به "لنگن" تغيير نام داده است، نشست و اولين جيشش را درلگن كرد. بعد هم مادر و پسر هيجانزده رفتند و به بابا و مامانبزرگها زنگ زدند و رادين خودش خبررساني كرد (اطلاعرساني به خاله ديرتر و از منزل مانا انجام شد). البته اين واقعه تاكنون ديگر تكرار نشده است و هرازگاهي كه رادين هوس ميكند، روي آن مينشيند و با اردك و جوجههاي حمامش بازي ميكند و بلبلزباني ميكند تا وقتي كه يا رادين يا مامان/بابا حوصلهاشان سر برود و لنگنبازي تمام شود! ا
Subscribe to:
Posts (Atom)