Tuesday, April 19, 2016

فاژل من كو؟

بعد از مدتها دارم پازل درست مى كنم، علاقه قديمى! براى اولين بار ٢٠٠٠ تكه اى! اول رادين هم آمد براى كمك كه به همان بار اول ختم شد. ولى نمى دانم چرا آوين خسته نمى شود! مى آيد روى پايم مى نشيند، خودش فاژل درست مى كند (چند تكه را برمى دارد و مى خواهد به زور به هم بچسباند)، اگر عصبانى بشود فاژل مرا خراب مى كند، و گاهى هم براى خودش فاژل اين مدلى مى خواهد. هربار هم چند بار بايد اين واژه عجيب را تكرار كند كه بالاخره مامان بگويد: آهان پازل منظورته!

سوسك بدجنس

سوسكه آمده است و سر مسونك هايش (پستونك) را خورده است! وقتى ديد آنقدر شوكه شد و چشمهايش غمگين كه دلم ميخواست گريه كنم. ولى خوشبختانه دختر شجاع من با قضيه خوب كنار آمده است و اوضاعمان در كل خوب است. هر از گاهى هوس مى كند و بعد از اينكه مى بيند به همان بدى و بيمزگى دفعه قبل است، پرتش مى كند كنار.

Sunday, April 10, 2016

Saturday, April 2, 2016

عشق دانش آموزى

الان اگر مى خواهيد دنيا را به آوين بدهيد بهش بگوييد برود مدرسه! (درست مثل برادرش :D)
رادين چند دقيقه پيش تماس گرفته بود كه بگويد از مدرسه آمده است، خواهرك به زور تلفن را گرفت كه بگويد: "مامان دارى مياى لباس مدرسه مى گيرى؟"! به هيچ وجه هم حاضر نبود با بستنى نارنجى كه ديشب مى خواست، عوضش كند. من الان چه كنم؟!

Friday, April 1, 2016

سيزده تون بدر

غم برو، شادى بيا؛ محنت برو، نعمت بيا.

براى شروع سال جديد آماده ايد؟

ميدان مشق