Saturday, June 30, 2012

تابستانه

ماهى و پنگوئن در آب

Thursday, June 28, 2012

گير سر صبحى

حالا خيلى سرحالم، ميگه وايسا عكس بگيرم، خيلى خوشگل ميشه!

Saturday, June 23, 2012

يوگاي دونفره

هفته قبل كه خانه بود، تقريبا جز كارتون ديدن كار ديگري نكرد! فكر كنم خودش هم حوصله‌اش سررفته بود، اين بود كه براي اولين بار با علاقه آمد و يك يوگاي درست و حسابي با من و معلمم كرد. وروجك به‌خاطر حركات ‍ژانگولاري كه مي‌كند، بعضي حركت‌هاي سخت را خيلي خوب هم انجام مي‌داد. هر وقت كه پشت سرم را نگاه مي‌كردم و سرگرم يوگا مي‌ديدمش، قلبم پر عشق مي‌شد. اگر از معلمم خجالت نمي‌كشيدم، احتمالا تمام مدت مشغول جان زدنش بودم! خلاصه يوگاي آن روزم، خيلي چسبيد.ا

Friday, June 22, 2012

پدر و پسر با هم رفته اند سلمانى، ديگر قرار است از اين به بعد سلمانى آدم بزرگها برود. الان هم آدم بزرگ كوچك من جلوى تلويزيون ولو شده است و دارد كارتون صبحگاهيش (!) را مى بيند. يك هفته مهدكودكش تعطيل بوده است و از ديشب افسردگى شروع مهد گرفته است!ا

Saturday, June 16, 2012

كاردستى

استفاده بهينه از وسايل روى ميز كار مامانم

Sunday, June 10, 2012

شادى مردمها

هى توى پاركينگ داد مى زد كه صدايش بپيچد. گفت: مى دانى اين چيه مامان؟ شادى مردمها! اكو كه گفتى سخته، شادى مردما بهتره!

Friday, June 8, 2012

يك اتفاق مهم

ديروز عصر جلوى تلويزيون ولو شده بوديم و داشتيم فكر مى كرديم چه كار كنيم كه يكهو بابا به اين نتيجه رسيد رادين دارد بى عرضه بار مى آيد و برخلاف چند تا بچه همسايه كه مدام در ساختمان بدون هيچ نظارتى ولند، حتى نمى تواند چند طبقه با آسانسور برود. بالاخره بعد از يك ربع كلنجار رفتن با رادين، در حاليكه ما دم آسانسور ايستاده بوديم، رادونك با سلام و صلوات رفت منزل مانا پدرجون كه سه تا بستنى بگيرد. كلى ماناجون ذوق كرد و بوسش كرد و وقتى برگشت مامانش يك عالمه ذوق كرد و جانش زد و خودش كلى ذوق كرده بود! بابا و پدرجون هم هيجان زده بودند، ولى به روى خودشان نياوردند. خلاصه فقط آگهى تبريك تو روزنامه نداديم و اسپند دود نكرديم!

Tuesday, June 5, 2012

باداب سورت

هر وقت می رویم سفر، چند روز بعد از آن هم به قول دوستم به کل از همه جا محو می شوم! این چند روزه هم در یکی از همان محوها بودم! همه اینها را گفتم که بگویم رفتیم شمال و یک روزش هم رفتیم یک چشمه ای به نام "باداب سورت". بسیار زیبا و  در کمال تاسف رها شده به حال خود. اگر گذارتان به آن طرف ها افتاد، از دستش ندهید. در ضمن چون نه تابلویی وجود دارد نه راهنمایی، مراقب باشید روی رسوبات راه نروید تا چیزی برای آیندگان بماند!ا