Monday, February 29, 2016

مگر كوتاه مى آيد؟!

قرار بود شيشه بر براى شيشه ميزها بيايد. تا آوين شنيد، گفت: "شيشه بياره، من توش شير بخورم"!. بهش گفتيم نه، شيشه بر مياد. گفت: "شيشه منو برده؟!"

Monday, February 22, 2016

خاله جون باز رفت، اين بار با رايا گلكمون

همين ...

كپى كار

رادين چشمش ناراحت است و خيلى اذيتش مى كند. من هم علاوه بر قطره خواستم روش سنتى شستن با چايى را هم امتحان كنم. قبل از اينكه رادين دراز بكشد، آوين زودتر دراز كشيد كه تو چشمش "دابا" بريزم!

Wednesday, February 10, 2016

مهماندار نمونه

"بابا لباستو عبض كن، نى نى داره مياد"، "مامان، بلوز (ديگر) بپوشم، ممون مياد".
قرار بود خاله جونش با رايا بيايند!
بعد هم كه همه جا را با دستمال تميز كرد، حتا خاله جون را!

گزارش لحظه به لحظه

-مامان كه بود؟!
-مامان چه بود؟!

Tuesday, February 2, 2016

خاله زاده ها

در صلح و صفا و عاشق هم:*




وضعيت دراماتيك يك اتاق

خودكا داداش زمينه، اين چيه؟ (توضيح: پاكت شير كاكائوى خورده شده!)، لباساشم ريخته!

اين شرحى است كه خواهرك از اتاق برادرش مى دهد!
خودش؟ فعلا چشمش نزنيم، به نظر نظم و ترتيب را دوست دارد!