Sunday, July 24, 2016

دنياى خواهر و برادر

- رادين برام توپ صورتى ميخرى؟
- حالا چرا من بخرم؟
- آخه من پول ندارم!

Friday, July 22, 2016

خوشمزه خانم

بابايى محكم زد رو ترمز، تا يك ربع بعد داشت گزارش ميداد كه "بابا تساوت كرد"!

وقتى رسيديم به مقصد، جهت اطلاع ما خبر داد كه "من كفشامو دراومدم"! كفش كه پيشكش، جورابها هم كف ماشين بود.

تا صحبت از بيرون رفتن مى شود، با يك لبخند بزرگ مى دود كه "منو هم مى بريد؟"

رادين سر كلاس بود و بابايى خودكارش را برداشت كه چيزى بنويسد. زود درآمد كه "ا، چرا خودكار داداشم رو برداشتى؟" (البته توضيح نداد فقط خودم مى توانم!)

ازش مى پرسم رادين كجا خوابيده است؟ مى گويد "روى تخت ما"!!


و من عاشق لبخندتم

داشتم پسركم را از كلاس مى آوردم. گفتم مى دانى بيشتر از هركسى در خانواده من و تو اينجا دوتايى بوده ايم؟! يكجورايى شهر مادر و پسرى ماست. در آينه بهم لبخند زد، همان لبخند يك كم كج مهربانش كه يعنى باهات موافقم:)

Thursday, July 14, 2016

طرفدار تیم آلمان

در مسابقات جام جهانی اروپا رادین طرفدار تیم آلمان بود، آنهم خیلی با شدت و البته اگر پای کارتون و آیفون یا در حال کتاب خواندن نبود! یک تی شرت و کلاه کپ تیم آلمان هم دارد که باید در فرصت مناسب سربه نیست شود! تازه فردای روز حذف شدن آلمان با همان تی شرت کذایی رفت کلاس، کاری که احتمالا هیچ آلمانی هم نکرده است. در ضمن سر فینال هم طرفدار برد تیم فرانسه بود، با این استدلال که فقط قهرمان جهان لیاقت بردن تیم آلمان را دارد که به سلامتی بازی را به پرتغال واگذار کرد. ولی تی شرت یاد شده همچنان روی سر ما جا دارد!ا 

Monday, July 11, 2016

خانم چلا

صبح زود و من در حالت نيمه بيدار مكالمه پدر و دختر را مى شنيدم. هى اين ميگفت و اون مى پرسيد چرا و بابايى سعى مى كرد جواب بده.
تا رسيد به اينكه:
بابا: آوين جون، ميشه ديگه نپرسى چرا؟
آوين: چرا نپرسم چرا؟
بابا: چون مخم داره سوت ميكشه.
آوين: چرا مخت داره سوت ميكشه؟!!

مامان از شدت خنده خوابش پريد!

Wednesday, July 6, 2016

تقسيم بندى لباسها

تا حالا چهار دسته لبلس داريم:
لباس خواب، لباس خانه، لباس ددر و لباس تبلد! اين آخرى به تازگى اضافه شده است. واى به حال مامان اگر اين دسته بندى بهم بخورد!