Friday, September 23, 2016

آغاز سال نو

با شادى و اميد
...
ديشب كه داشتم اسم رادين را روى برچسب روى كتابها و دفترهايش مى نوشتم، به ياد روزهايى افتادن كه مانا براى من اين كار را مى كرد. همان موقع آوين آمد و بهش گفتم: كى بشه تو بخواى برى مدرسه؟
اونم پرسيد: بعد اسم منو رادين مى نويسه؟
ديدم رادين لبخند مى زند:)


كتابخوانها



نيم ساعت بعد


نكته جالب اين است كه از وقتى آوين زبان باز كرد، صورتيه رادين و آبيه آوين بوده است. يعنى هركدام سر جاى خودشان نشسته اند!

اتحاد قهرانه