Monday, July 11, 2016

خانم چلا

صبح زود و من در حالت نيمه بيدار مكالمه پدر و دختر را مى شنيدم. هى اين ميگفت و اون مى پرسيد چرا و بابايى سعى مى كرد جواب بده.
تا رسيد به اينكه:
بابا: آوين جون، ميشه ديگه نپرسى چرا؟
آوين: چرا نپرسم چرا؟
بابا: چون مخم داره سوت ميكشه.
آوين: چرا مخت داره سوت ميكشه؟!!

مامان از شدت خنده خوابش پريد!

No comments: