Friday, June 8, 2012

يك اتفاق مهم

ديروز عصر جلوى تلويزيون ولو شده بوديم و داشتيم فكر مى كرديم چه كار كنيم كه يكهو بابا به اين نتيجه رسيد رادين دارد بى عرضه بار مى آيد و برخلاف چند تا بچه همسايه كه مدام در ساختمان بدون هيچ نظارتى ولند، حتى نمى تواند چند طبقه با آسانسور برود. بالاخره بعد از يك ربع كلنجار رفتن با رادين، در حاليكه ما دم آسانسور ايستاده بوديم، رادونك با سلام و صلوات رفت منزل مانا پدرجون كه سه تا بستنى بگيرد. كلى ماناجون ذوق كرد و بوسش كرد و وقتى برگشت مامانش يك عالمه ذوق كرد و جانش زد و خودش كلى ذوق كرده بود! بابا و پدرجون هم هيجان زده بودند، ولى به روى خودشان نياوردند. خلاصه فقط آگهى تبريك تو روزنامه نداديم و اسپند دود نكرديم!

1 comment:

leyla said...

Jane delam...ye toke pa befrestesh biad inja manam behesh bastani bedam :))