Saturday, December 13, 2008

دکتر

نمی دانم چرا اینقدر رادین از دکتر می ترسد. از وقتی پا می گذاریم اتاق دکتر گریه می کند تا وقتی بیرون بیاییم. هفته پیش هم که حالش خوب نبود و دو بار دکتر رفتیم. تمام مدت هم داشت ماجرای دکتر رفتنش را تعریف می کرد، با کمی تغییر. خلاصه رسیده بود دیگر به آنجا که "رفتیم خانم دکتر، دکتر گی یه می کرد"!ا


پی نوشت: خاله آمده است ایران و یک سری لوازم دکتری (!) آورده است که بلکه رادین ترسش از دکتر بریزد. فعلا سر کاریم، رادین دکتر شده است و مدام داریم معاینه می شویم. خدا کند این همه دکتر رفتن ما فایده ای داشته باشد!ا

No comments: