Friday, October 28, 2016

يك صبح با حس خوب

رادين يك روز غايب بود و بايد از روى دفتر دوستش مطالب را مى نوشت. چون خط دوستش را نمى توانست بخواند، سه تايى نشستيم در آرامش پشت ميز نهارخورى و من براي رادين خواندم و او هم نوشت. حالا چرا سه تايى، مگر مى شود كارى را بدون خوشمزه خانم انجام داد؟ اونم نشسته است كه بهش درس بدم! تا حالا دو صفحه خط خطى كرده است!

خيلى كيف داد:)

1 comment:

Unknown said...

دلم برای سه تایی تون تنگ ه تنگ شده. بوس