Sunday, October 23, 2016

شركت دخترونه

قبل از يك تعطيلى چند روزه بود و از مانا جون گرفته تا هنگى جونى (پرستار آوين)، همه سفر بودند. درنتيجه مامان آوين را بايد مى برد شركت. تابستان كه هى مى خواست با مامانش برود شركت، شنيده بود كه بچه ها را راه نمى دهند. وقتى اين بار شنيد كه قرار است شركت برود، پرسيد: "مگه فردا شركت دخترونه است؟!"

پى نوشت: حقا كه شركت دخترونه بود! آنقدر خانم در شركت ديد كه با ديدن آبدارچى، هيجان زده دويد و گفت: "مامان يه آقاهه هم اينجاست!"

No comments: