براى آوين پرستار گرفتم و هنوز در مرحله آزمايشى هستيم. ديروز بين شيفت من و مامان فاطى يك كم فاصله مى افتاد و رادين مسئول نظارت بر اوضاع شد كه البته چون خواهرش خواب بود، خيلى كارش سنگين نبود. ده دقيقه نگذشته بود كه رادين زنگ زد و با صداى يواش گفت: مامان، دستشويى دارم. گفتم خوب برو عزيزم. گفت: آخه گفتيد تمام مدت مراقب آوين باشم D:
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
مي ميرم واسه اين داداشي
آزاده جان دستورالعمل دقیق با جزئیات کامل صادر کن که دوست عزیز من هم دچار شبه در اجرا نشود.
Post a Comment