پریروز باید می رفتیم مسجد برای مراسم ختم و چون به هیچ وجه رادین را چنین جاهایی نمی برم، قرار شد پیش خاله اش بماند. سه ساعت بعد که برگشتیم، خاله که مقدار متنابهی و بدون وقفه مامان بابا بازی کرده بود (بچه ها جوجه و بچه فیل بودند)، در مورد زمان مادر شدنش داشت تجدید نظر می کرد! ا تا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
:):) man asheghe inam ke nini khale doci roro ro bebinam......hatman bayad kheyli banamak beshe....
bebinam Radunak mage dokhtare ke maman bazi mikone?????
Radin aghidei be tafavote zan o mard nadare!
woowwwwwwwwwwwwww...man vakhorameshhhhh
Post a Comment