Friday, July 30, 2010

توجه طلبی

پریروز باید می رفتیم مسجد برای مراسم ختم و چون به هیچ وجه رادین را چنین جاهایی نمی برم، قرار شد پیش خاله اش بماند. سه ساعت بعد که برگشتیم، خاله که مقدار متنابهی و بدون وقفه مامان بابا بازی کرده بود (بچه ها جوجه و بچه فیل بودند)، در مورد زمان مادر شدنش داشت تجدید نظر می کرد! ا تا

3 comments:

leyla said...

:):) man asheghe inam ke nini khale doci roro ro bebinam......hatman bayad kheyli banamak beshe....
bebinam Radunak mage dokhtare ke maman bazi mikone?????

آزاده said...

Radin aghidei be tafavote zan o mard nadare!

leyla said...

woowwwwwwwwwwwwww...man vakhorameshhhhh