Saturday, June 27, 2009

اولین روز مهد کودک

بالاخره پسملک ما هم مدرسه رو شد! اولین روزش که خیلی خوب بود، اگرچه بهم گفته اند که ممکن است تازه از یک هفته دیگر دلتنگی اش شروع شود. من هم امروز پیشش بودم، البته بیرون کلاس و اون هم هرازگاهی می آمد چک می کرد که آنجا باشم. وقتی خواستم بیارمش، زد زیر گریه که نمی آیم. فکر کنم از آن قندک معلمها بشود! ا
دیدنش توی کلاس در حالیکه داشت با دیگران بازی می کرد یا حرف می زد، یک از قشنگ ترین لحظات بود. راستش یک کم به مربی هایش حسودیم شد؛ حالا آنها شاهد شیرین کاری ها و بلبل زبانی هایی خواهند بود که من از بیشتر آنها بی خبر خواهم ماند.ا
پی نوشت: عکسش را گرفتم و به زودی اینجا می گذارم.پ

2 comments:

Unknown said...

رادین عزیزم
بابت ورود به اولین جامعه غیر خانوادگی تبریک میگویم، امیدوارم باشم و فارغ التحصیلی از بالاترین مدارج تخصصی را به تو از نزدیک تبریک بگویم

آزاده جان اسم آن همزاد عزیزم در گالیور را نمیدانم ولی باور کن درس خواندن برای حداقل 16 سال از بزرگترین موانع پیشرفت است. فکر کن در طول این مدت چقدر میشود خوش گذراند

آزاده said...

هیچی، اگر آدم نگران تمام شدن اوقات فراغت نباشد، هیچ استفاده ای از آن نمی کند!