امروز رفتیم سوپر برای خرید. رادونک سبد خرید را برداشت و بیشتر مدت خرید کشان کشان روی زمین کشیدش، بدون اینکه بگذارد کسی کمکش کند. وقتی هم خسته شد، سبد را داد به من و یک بسته از تویش برداشت و تا ماشین آوردش!ا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
دفتر خاطراتمان با شما
5 comments:
به این میگن تشریک مساعی
ولی از من به تو نصیحت دوستانه ولی بد آموزانه، کار نکن چون اولاً وقتی شروع کنی به انجام دادن یک کاری دیگه باید تا آخرش بری دوماً فعلاً که میتونی صفا کنی، صفا کن، بعداً به قدر کافی کار و بار میدن دستت
سلاااااام مادر آزاده. بالاخره با پیگیری های دایی/خاله/عمو/عمه مزدک جان اینجانب قلم فارس نصب نمودم باشد که پارسی را بسیار بسیار پاس بداریم. ولی خداییشش دایی/... مزدک جان من الان چه جوری باید بگم sallllllam.
may be سلللللللللللام.
راستی لیلا خاله کوشی ؟
به جاش بگو "سل---ام سوسن جون". یاد خسرو شکیبایی هم بخیر
Post a Comment