دیشب که به رادین گفتم بریم مسواک بزنیم، شروع کرد به گریه غری که "نیمی خوام بخوابم، بریم بشینیم با خاله حرفامونو بزنیم"! امروز هم که تا حرف رفتن خاله می شود، می گوید "خاله نرو، پیش رادین بمون".ا
روز بعد: دیروز در راه فرودگاه دستش را می گذاشت روی دست خاله و می گفت:" اصن هیجا دیقه نرو خاله". موقع خداحافظی هم که لج گرفت که برود آمریکا. خلاصه طفلک خاله رو خون جگر کرد اینبار!ا
به زودی او هم یاد خواهد گرفت که به این با هم بودنهای کوتاه بسازد.ا