Monday, October 27, 2008

براي بردن دل خاله

داشتم پوشك رادين را عوض مي‌كردم. رادين هم كه بيكار ماندن در قاموسش نيست. يا بايد وول بخورد و سعي كند چيزي را بردارد يا برايم حرف بزند. خلاصه اين بار شروع كرد به اسم بردن از چيزهايي كه توي بوفه‌اش گذاشته‌ام. رسيد به قاب عكس‌ها، گفت:ا"راديني، بغل خاله، خاله قوشنك"!ا

3 comments:

khaale roro said...

akh ke cheghad jash too baghale khale khaliye alan. pesmaliye khale.

khaale roro said...

rasti in "pesar khale" jane khale kolah ghermezi kojast? etesab karde dige sar nemizane inja?

آزاده said...

rast mige, leylaaaaaaaaaaa kojayee?