Wednesday, April 9, 2008

شلوار

روز دوم فروردين بود و من و فربد توي شوك خبري كه بهمون داده بودند و فربد بايد سريع به‌همان خاطر راهي سفر مي‌شد. براي اينكه رادين خيلي توي دست و پامان نباشد گذاشتمش در پاركش . يك مدت كه گذشت ديدم بر خلاف هميشه كه تا اون تو مي‌رود جيغ و دادش درمي‌آيد، هيچ سرو صدايي نمي‌كند. بالاخره نگران شدم و رفتم بهش سر زدم. ديدم خودش براي اولين بار توانسته است شلوارش را دربياورد و اين مدت هم مشغول بوده كه خبري ازش نبوده است! آ