Monday, April 7, 2008

تلفن‌بازي

رادين عاشق تلفني حرف زدن است. البته مي‌داند كه نبايد خودش به تلفن آدم بزرگها دست بزند. براي همين راه ديگري براي خودش پيدا كرده است. هر چيزي كه عشقش بكشد مي‌برد دم گوشش و مي‌گويد "بله" (فعلا هم ب و هم ل فتحه دارد)! عيد كه خانه‌دريا بوديم ديگر محشر بود. نمي‌دانم شايد هم به‌قول مانا داشت با بابايش كه به‌خاطر كار آقاگل مجبور شده بود برود كانادا حرف مي‌زد. در آن چند روز ديگر چيزي نبود كه تلفن نشود، شاهكارش يك تكه كباب بود كه بهش دادم و برد دم گوشش و گفت "بله"! آ

3 comments:

khaale roro said...

mamani oono midoonest kababeh. montaha nemikhast bokhore injoori dasht goolmalet mikard! akhe maman ham inghadr sade!?

آزاده said...

bebinam, mesle inke kheili az in kara kardi, khoob varedi.
age be maman nagoftam, ye ashi barat napokham!!

khaale roro said...

oh na "fereshteha" ro yadet nare!! man bacheye gooli boodam.