Tuesday, June 30, 2015

دلبرى از راه دور

چند روز پيش با مانا و خاله با فيس تايم حرف زديم. حالا چند دقيقه پيش آوين يك جوجه پلاستيكى گذاشته بود رو ى گوشش و هى مى گفت "مانا". وقتى ديد دارم نگاهش مى كنم، خنديد و گفت: "خالا"!

2 comments:

Unknown said...

خوشحالم پیج دوباره فعال شده. یکی از تفریحات و علاقه های من خواندن داستانهای رادونک و آوین خانم هستش. انشاالله همیشه شاد و خندان باشند ودر حال درست کردن کیک
:)

آزاده said...

در كل كه قناد شدم😄