چه عشقی دارد شبها کیف جوجکم را بستن. جلد کردن کتابها، برچسب نام، چک کردن دفتر یادداشتهای روزانه (یک دفترچه چاپی که معلم هر چه را بخواهد به پدر و مادرها بگوید، در آن مینویسد) و ... . راستی فردا اولین جلسه ملاقات با معلم و معلم زبان است و من هنوز آنقدر هیجانزدهام که هیچ برای وسط روز بودنش غر نمیزنم!ا
پینوشت: اگرچه به اندازه ما دفتر ندارند، ولی تعداد کتابهایشان بیشتر است و کیفشان خیلی سنگین میشود. البته میتوانند کتابها را در مدرسه بگذارند، ولی فعلا رادین دلش نمیآید! ا
No comments:
Post a Comment