خاله جون و عمو نيما براى نوروز آمدند و چنان با سرعت برق و باد برگشتند كه نشد از ماجراهاى خاله و خواخورزا چيزى بنويسم، ولى هر چه بود خيلى خوب بود. ديروز كه سوار ماشين شديم، رادين گفت "سوار شديم ياد خاله افتادم اينجا مى نشست":*ا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment