Sunday, April 1, 2012

تازه از سيزده بدر برگشتيم، سرد ولى آفتابى بود و خوشبختانه به ترافيك بدى هم نخورديم. حالا نه چندان مشعوف به استقبال شروع روز كارى مى رويم. فقط همين قدر بگويم رادين ديشب كه پيش مامان بزرگ و بابا بزرگش بوديم، با شنيدن اسم مهدكودك زد زير گريه. بهانه هم اين بود كه دلش نمى خواهد آنجا نهار بخورد. خوش مى گذرد. ا
پى نوشت: ا ا ا، الان يادمان افتاد سبزه گره نزديم! ا


No comments: