قرار بود تا رادين صبحانهاش را ميخورد، من هم حاضر شوم كه برويم. آمد كه نميتوانم بقيه صبحانهام را بخورم (حكايت موش و كلهپاچهاش است اين صبحانه رادين و بقيهاش)! من هم ديدم نميرسم به اينكه خودم بهش بدهم، گفتم عيبي ندارد، صبحانه مهدكودكت را خوب بخور. با خوشحالي دويد كه برود، بعد برگشت كه "بيا ببوسمت كه اينقد خوبي". دوباره تا رسيد به در برگشت و گفت: "چه خوشگل شدي اينجوري موهاتو بستي"! رسما و با طيب خاطر و لذت وافر سر كارم!ا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
harf rast o bayad az bache shenid, dost man ham " khobeh" ham "khoshgel"
bashe maryam jan, to ham emrooz kamtar dars bekhoon;p
Post a Comment