Saturday, October 10, 2009

اطلاع‌رساني از نوع رادين

رادين داشت از جلوي تلويزيون رد مي‌شد، مكث كرد و پرسيد:ا

رادين: مامان،‌اين آقائه كيه؟ من نيمي‌شناسم.ا

مامان: نامجو.ا

رادين: نشنويدم.ا

مامان (بلندتر): نامجو.ا

رادين (رو به پدرش): بابا، اين آقايه نامجو بود!ا

2 comments:

نیما said...

می دونی داشتم به چی فکر می کردم ؟
به اینکه الان رادین خان که میره مهده کودک ممکنه اولین حرف بد زندگیش هم اونجا یاد بگیره .

من خودم اونجا یاد گرفتم .
بدترین حرف بدی بود که یادگرفته بودم << می گفتم کور

آزاده said...

اگر به همين جا ختم شود، ما كلي خدا را شكر مي‌كنيم!