ديروز رادين بهاندازه يك اپسيلون كباب خورد، مامان نديد بديدش از ذوق غش كرد! تازه چند روز پيش بهاندازه يك گاز كوچولو پيتزا هم خورد. آ
حرف زدنش هم خيلي پيشرفت كرده است. حالا ديگر غريبهها هم متوجه منظورش ميشوند. آ
ديروز رفته بود زير دوش حمام ايستاده بود و هي با خنده اشاره ميكرد به بالا و ميگفت آب، كه يعني دوش را باز كن. هر چي ميگفتم مامان جان بيا بيرون شب ميبرمت حمام، نميآمد و بهجايش ميگفت "حمو"! آ
هروقت ميخورد به ميز يا ميافتد، زود با دستش محل ضربه را ميگيرد و ميآيد پيش من كه محل ضربديده را بوس كنم. گاهي هم خودش را لوس ميكند و لب و لوچهاش را آويزان ميكند و تا ميبوسمش حالش خوب ميشود و ميخندد!آ
راستي هنوز از ديدن اينكه شيشه شير را با دست خودش ميگيرد، كيف ميكنم. يك بالش برايش توي هال گذاشتهام و ميرود سرش را روي آن ميگذارد و شيرش را ميخورد. فقط گاهي كه ميخواهد شيشه شير بهدست بچرخد، دچار مشكل ميشود و مجبورم دوباره برش گردانم! اوايل كه بايد حتما من هم دستم را روي دست يا شكمش ميگذاشتم كه اعتراض نكند. وقتي هم ديگر ميل ندارد، با چنان احتياطي از دهنش درميآورد كه مبادا يك قطره شير رويش بريزد! آي
2 comments:
rasti in pesmali vasvasi chera shode mitarse shir roosh berize? ma ke too khoonevadamoon vasvasi nadarim aslan!!!!!!
aslan vasvas chi hast? ba saad minevisand?
Post a Comment