Saturday, March 1, 2008

وروجك ناقلا

بچه‌ها خيلي زبلند. از همان موقع كه به دنيا مي‌آيند، خيلي چيزها مي‌فهمند كه فكرش را هم نمي‌شود كرد. رادين خيلي كوچك بود كه شروع كرد به ريسه رفتن موقع گريه (چنان گريه مي‌كرد كه نفسش بند مي‌آمد و رنگش تيره مي‌شد). حالا هر كي بيشتر هول مي‌كرد، بيشتر اين بلا را سرش مي‌آورد. الان تاريخ دقيقش خوب يادم نيست، ولي مطمئنم كه در پايان دوماهگي خوب مي‌دانست براي هر كس چه اداهايي دربياورد. حالا تصورش را بكنيد الان چه‌ها كه نمي‌كند. چند روز پيش كه رفته بودم دنبالش، دلش مي‌خواست نريم. كمتر پيش مي‌آيد دست رد به سينه "دده (همان ددر خودمان)" بزند، ولي آن روز شروع كرد به گريه الكي (بدون اشك) و توي بغل من از پشت پل زدن و بعد از كمي هم زدن خودش. به محض اينكه مانايش در را بست آرام شد و شروع كرد با دكمه پالتوي من بازي كردن. براي امتحان مامان را صدا كردم و تا در را باز كرد همان صحنه‌ها تكرار شد،‌ و تا در را بست رادين ادامه بازيش را با دگمه سر گرفت. آ

2 comments:

khaale roro said...

ey dom borideye dom deraz! khodeto vase mamane man loos nakon inghad! miyam mikhorameta!(albatte che loos bokoni che loos nakoni khale mikhad ye loghmat kone!)

آزاده said...

Kojasho didi khale, be loosie man in khanevade ta hala nadide bood!
Dar zemn yek vaght akhm nakonia, labamo var michinam.