Saturday, February 23, 2008

منو نخوابونيد

پسر گلم، كاش مي‌فهميدم چرا اين‌قدر از خوابيدن بدت مي‌آيد! نمي‌داني بعدها كه بزرگ شدي چقدر دلت مي‌خواهد بخوابي و وقت نمي‌كني! ديشب كه داشتم مي‌خواباندمت ‌(مثل هميشه توي صندلي غذاخوريت)، هر كاري مي‌كردي كه خوابتو بپروني و من هر چه سعي مي‌كردم جلوي خنده‌ام را بگيرم، نمي‌توانستم. با دست چپ گوش چپتو گرفته بودي و با دست راست پاي راستتو بالا گرفته بودي و كف پاتو گذاشته بودي دم گوش راستت و هر از گاهي مي‌گفتي "بل"؛ كه يعني داري تلفن جواب مي‌دهي! نمي‌داني چقدر سخت بود كه نگيرم بچلونمت. آ

2 comments:

khaale roro said...

mamani age khasti becheloonish az tarafe khaleh ham becheloon.

آزاده said...

Enshallah be zoodi khode khale mibinatesh o micheloonatesh :)