بابايى محكم زد رو ترمز، تا يك ربع بعد داشت گزارش ميداد كه "بابا تساوت كرد"!
وقتى رسيديم به مقصد، جهت اطلاع ما خبر داد كه "من كفشامو دراومدم"! كفش كه پيشكش، جورابها هم كف ماشين بود.
تا صحبت از بيرون رفتن مى شود، با يك لبخند بزرگ مى دود كه "منو هم مى بريد؟"
رادين سر كلاس بود و بابايى خودكارش را برداشت كه چيزى بنويسد. زود درآمد كه "ا، چرا خودكار داداشم رو برداشتى؟" (البته توضيح نداد فقط خودم مى توانم!)
ازش مى پرسم رادين كجا خوابيده است؟ مى گويد "روى تخت ما"!!