Thursday, November 26, 2015

گشت پاييزى در هواى بارانى

آدم از سر كار بيايد و يك كوچولوى دوست داشتنى بخواهد ببريدش ددر! خوب مى بريد ديگر:)

دوپ

خيلى "دوپ" بازى را دوست دارد، دنبال توپ مى دود و شادى مى كند. با دستهاى كوچكش توپ را برمى دارد و مى اندازد. خسته هم نمى شود، برعكس ما! 
راستى يك چيز جديد ياد گرفته است: "منه"، يعنى مال منه! پريروز با تخته زرد آشپزخانه مانا آمده است و وقتى مى پرسم اين چيه؟ مى گويد: "منه"!

Sunday, November 22, 2015

خرگوشك من

داشت به نى نى با "گاشوق" غذا مى داد!

پسرك لجباز

گاهى بداخلاق و لجباز مى شود، پسرك دوست داشتنى من و به تازگى نگران شدم كه مبادا اخلاقش دارد تغيير مى كند. امروز يك ايميل خيلى خوب دريافت كردم. با اين جمله شروع اطمينان بخش شروع ميشد: "حتا شيرين ترين و ملايم ترين بچه ها هم ٨ و ٩ ساله مى شوند!

Wednesday, November 18, 2015

شب پدر و پسر

رادين با باباش رفتند دندانپزشكى، غروب آخرين روز كارى هفته و باران نتيجه اش مى شود ترافيك وحشتناك. تا اينجايش خيلى بد بود، ولى پدر و پسر تصميم گرفتند به جاى نشستن در ماشين ساكن بروند در رستوران بشينند و شام بخورند! الان هم پدر روى مبل خوابش برده است و پسر هم هيجان زده ماجراهاى روزش را برايم تعريف مى كند. 

Thursday, November 12, 2015

هوش هيجانى

جلسه ملاقات با معلم پايه بود و صحبت درمورد هوش هيجانى. رادين كه خوشبختانه مثل هميشه مورد تاييد و تعريف. من هم يكبار ديگر از شدت اطلاعات بعضى مادر و پدرها در مورد كوچكترين و بى اهميت ترين جزييات درسى بچه هاشون متحير. الان كه فكر مى كنم خود درس هيچوقت مهمترين دغدغه زندگيم نبوده است!
ولى اصل قضيه مباحث هوش هيجانى و نحوه كنترل آن بود كه بخشهايى برايم تازگى داشت و خيلى در زندگيهاى امروزى به درد مى خورد. دانستنش به همه دوستان پيشنهاد مى شود.

Sunday, November 8, 2015

دوى امدادى

انواع مختلف دارد. يك مدلش هم در زمينه مريضى است. اگر سردردهاى من را هم حساب كنيم، يك ماه گذشته دوى امدادى مريضى داشته ايم. با پيگيرى تمام از يك مريضى به مريضى ديگر! 
در ضمن بالاخره ما نفهميديم واكسن آنفولانزا بزنيم يا نه! آخر اختلاف نظر است اين واكسن!