Sunday, December 28, 2014

بمب در خانه

رفته بوديم مسافرت زمستانى در يك جاى گرمسير. خيلى خوش گذشت. قرار بود دسته جمعى تر باشد، ولى خاله جون و عمو نيما نتوانستند بيايند. ملتا و پدرجون بودند و دايى شهريار. اولين شن بازى آوينك، حال كردن هميشگى رادونك در ساحل، استراحت بعد دور تند چند وقت اخير، با هم بودن و آخرش هم مريضى براى اينكه خوشى از حد نگذرد! ا
نتيجه، خانه اى است كه بمب داخلش تركيده است انگار.ا

No comments: