Saturday, September 27, 2014
Saturday, September 13, 2014
به دليل خواب آلودگى، اين نوشته تيتر ندارد
بابايى سرما خورده است و در اتاق رادين خوابيده است و به جايش رادين پيش من و آوين مى خوابد. تمام شب بايد مراقب باشم او به آوين نخورد و كله سحر هم بايد اين يكى را جمع كنم كه هى با دست به داداشش مى زند كه آخ جون صبحه، بيا بازى!ا
وقتى مى بيند صبح شده است و از جايش درمياورمش، چنان ذوقى مى كند!ا
Subscribe to:
Posts (Atom)