Monday, May 5, 2014

يك عصر بهارى

كوچولويه لم داده است رو صندليش و سعى دارد دستهايش را كه مامان بدجنسش در دستكش پوشانده است، بخورد! هر از گاهى هم يك صدايى از سر رضايت در مى آورد. بزرگه هم دارد در اتاقش بازى مى كند و منتظر است فيلم من تمام شود تا اول برايش ديكته بگويم و بعد حافظه بازى كنيم. قرار شده است روزهايى كه كار زياد نداريم، با هم بازى كنيم؛ لگو، حافظه يا چيزهايى شبيه آن. امسال چهار ماه و يا آنطور كه خودش حساب كرده است ١٢٤ روز تعطيل است. پيشنهادى براى جلوگيرى از خل شدن خودش و خودم نداريد؟!ا

No comments: