خاله جون به رادين گفت برايش دستمال بياورد. رادين دستمال را كه برداشت خيلي عادي اول در مشتش مچاله كرد، بعد گذاشت روي فرش و سعي كرد با آن موشك درست كند و آخرش هم موشك را براي خاله بفرستد. قيافه بهتزده خاله خيلي ديدني بود! اگر خودش دنبال دستمال رفته بود، مجبور نبود يك بار تا سطل هم براي دور انداختن دستمال-موشك دريافت شده برود!ا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment