بالاخره حالم اجازه داد به قولی که به رادین داده بودم عمل کنم و قراری با مامان امیرعلی بگذارم و این دوتا بعد از حدود سه ماه و نیم همدیگر را دیدند. امیرعلی نزدیک ترین دوستی بوده است که تا حالا داشته است و چون مدرسههای مختلف میروند، از هم جدا شدهاند. آنقدر دیروز بالا پایین پریده بود و خسته بود که حتی از روی تخت هم نیفتاد! دیدن دو تا دوست کوچولو که آنجوری همدیگر را بغل کرده بودند و روی سر و کول هم میپریدند، خیلی قشنگ بود!ا
پینوشت: چند روز پیش رادین با لبخند بهم گفت: خیلی خوشحالم دوباره حالت خوب شده مامان:*ا
پی
پینوشت: چند روز پیش رادین با لبخند بهم گفت: خیلی خوشحالم دوباره حالت خوب شده مامان:*ا
پی
No comments:
Post a Comment