Saturday, February 23, 2013

ماجراهای مامان رادین و دف

دیدم حالا حالاها باید رادین را این کلاس موسیقی ببرم، گفتم خودم هم یکی از برنامه های لیست آرزوهایم را انجام دهم. این شد که کلاس دف اسم نوشتم. فقط نمی دانستم برای من که راه رفتن سریعم با دویدن بعضی آدمها یک سرعت دارد، سر و صدای زنجیر دف چه گرفتاری است! بماند تمرین کردن آن که اگر کسی در خانه خواب باشد، خطر سکته زدن دارد و سر صبح هم که احتمالا همسایه ها قصد جان آدم را می کنند. وسط روز هم که اصولا وقت تمرین نیست! ولی من همچنان با سماجت دارم کلاسم را می روم. با توجه به تمرین کردن من و تمرین نکردن رادین، ممکن است شبیه آن کسی بشوم که رفته بود بدرقه یک نفر و دید قطار دارد راه می افتد، خودش پرید داخل قطار!ا

1 comment:

Anonymous said...

بسیار هم عالی میشود کنسرت خانگی رادین و مادر و پدر
آزاده جان یادم هست یک زمانی سنتور هم استاد داشتید و لذا چون با موسیقی آشنا هستی بی شک دف را سریع یاد میگیری