Friday, September 23, 2011

سفر دسته جمعی

آمدیم مسافرت، با خاله جون و عمو نیما، اولین مسافرت پنج نفریمان! خوش می گذرد، ولی زود می گذرد. دیروز رفته بودیم گشت شهر و دیدن یک کلیسای قدیمی، به رادین توضیح دادیم که اینجا محل دعا کردن مردم است و باید آرام حرف زد. ا

رادین: مامان، مردم به این مجسمه ها دعا می کنند؟

مامان: نه پسرم، کسی به مجسمه دعا نمی کند. اینها برای قشنگی اینجا هستند. ا

رادین: حالا چی دعا می کنند؟ دعا می کنند این مجسمه ها خراب نشند؟!ا

مامان: نه، دعا می کنند همه خوب باشند، کسی مریض نشود، همه همیشه شاد باشند، هیچ بچه ای ناراحت نباشد،...ا

رادین: چرا بعضی آدما بد و دزد می شند؟ فیلمهای خشن تماشا کردند؟

مامان: آره! مامان باباشونم خوب تربیتشون نکردند!ا

رادین: بعد اگر مامان باباشون دخالت کنند نذارند فیلمای خشن ببینند، بعضیاشون خوب می شند بعضیاشون خوب نمی شند؟


خوشحالم که گاهی خودش پاسخ سوال های خودش را می دهد!ا

5 comments:

leyla said...

ajab adamshayee peyda kardam zire mizam!!!

be salamati koja rafteh boodid?? hala in hame soal ro dasht toye kelisa miporsid??? dar zemn Radunak kheyli soalhaye falsafi ham mikone??!!!

helia ghanean said...

cheghadar ghashang neveshti..

آزاده said...

@Leyla: dige too khanevade filsoof kam dashtim, in moshkel ham bartaraf shod!

@Helia: materialesh khoob bood!

mehrnaz said...

azadeye azizam az pesare to gheir az in entezar nist bosssssssss

آزاده said...

Merci Mehrnaz khanoom e Nazanin, boos.