ديشب بعد از خوردن شام و نيم ساعت مانده به ساعت خوابش گفت كه حالش خوب نيست و آخرش بالاخره بعد از اين در و اون در زدن، دلش گفت كه بايد تا صبح بخوابد تا خوب شود. ما هم در عجب كه اين دل چه عجيب شده است. صبح كه براي رفتن به مهدكودك بيدارش كردم، با گريه گفت كه چرا زير قولم زدم و مگر قرار نبود كه تا صبح بخوابم؟ تازه مامان يادش افتاد كه كه رادين به روز ميگويد صبح، يعني شبانه روز دو حالت دارد: صبح يا شب. بله، قضيه از اين قرار است و حالا هم رادونك در حال استراحت صبحگاهي در خانه و گرفتن هرگونه امتياز غيرقانوني از شهين خانم است.ا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
واقعا مادر آزاده این چه وضعشه. تو که تمام نقشه های جوجو رو داشتی نقش بر آب می کردی. بچه از شب قبل برنامه ریزی کرده.
آخر برنامهريزيه اين آخريمون!
Post a Comment