Monday, February 21, 2011

پرستار کوچولوی مامان

صبح داشتم به رادین صبحانه می دادم، دیدم دیشب دستم را بریدم. داشتم بهش نگاه می کردم که رادین متوجه شد و از قیافه اش کاملا علاقه اش به علم پزشکی مشهود بود! تقریبا یک ربع بعد آمد پیشم و گفت: "اونم خوب می شه، ناراحت نباش، من می دونم" و ادامه داد"شب که درد نکرد؟ شبا هم می خوای بخوابی، بذار بغلت، اینجوری، که خوب بشه، نذاری زیرسرت که درد بگیره، وگرنه دیر خوب می شه. باشه؟" و مامانش تا پنج دقیقه بعد داشت قربانش می رفت!ا

2 comments:

khaale roro said...

:* in khoobe pesare in ghadr latife. dokhtar mishod chi mishod. vali ziyad ghorboon sadaghash naro hamoon moghe loos mishe. 2 sa'at bad ghorboon sadaghash boro.

آزاده said...

Yade Pouri Khaljoon oftadam:D