دیشب با برف خوابیدیم و صبح با برف از خواب بیدار شدیم. تمام مدرسه های تهران تعطیل شده است. شانس آوردم مادربزرگم پیش ماست و الان رادین در خانه است و منتظر است فیلمهای مامی تمام شود که نوبت کارتون او بشود (در خانه که می شود به رای هم احترام گذاشت)! ا
چند روز پیش رفته بودیم خرید و رادین داشت تلفنی با مامان فاطی حرف می زد. آقای مسنی با قیافه پدربزرگها آمد و پرسید با کی حرف می زنی؟ مامان رادین هم به جایش جواب داد و خلاصه آن بابابزرگ و این مامان یک کم درمورد نوه ها و مامان بزرگ و بابا بزرگ ها حرف زدند و بعدش هم هر کدام راه خودشان را رفتند. یادم افتاد خاله شیلا که سالهاست در آلمان زندگی می کند، وقتی دیده بود که چند تا خانم جوان رادین را ناز کردند و باهاش حرف زدند، با تعجب پرسیده بود آشنا بودند؟ و بعد هم گفته بود چه عجیب (می توانید با صدای احمد شاملو در شازده کوچولو بخوانید)!ا
راستی حالا دیگر حسابی تلفنی حرف می زند و گزارش می دهد. چند روز یکبار با مانا هم حرف می زند و من عاشق گزارشهایش هستم: "برف اومد، من دستکش و چکمه پوشوندم. گلدون بزرگه برگاش ریخته، من آبش می دم خوب بشه. می دونستی تولدمه؟ رفتم خونه سام و رسا، ...".
اپی نوشت: هوا خیلی سرد است و مردم در بعضی مناطق ایران مشکل تامین سوخت دارند. خیلی از بچه های کوچولو امروز سردشان است:(ا
راستی حالا دیگر حسابی تلفنی حرف می زند و گزارش می دهد. چند روز یکبار با مانا هم حرف می زند و من عاشق گزارشهایش هستم: "برف اومد، من دستکش و چکمه پوشوندم. گلدون بزرگه برگاش ریخته، من آبش می دم خوب بشه. می دونستی تولدمه؟ رفتم خونه سام و رسا، ...".
اپی نوشت: هوا خیلی سرد است و مردم در بعضی مناطق ایران مشکل تامین سوخت دارند. خیلی از بچه های کوچولو امروز سردشان است:(ا
No comments:
Post a Comment