Tuesday, August 24, 2010

شرمنده کردن مامان

طبق برنامه هر شب بردمش برای مسواک و خواباندن. هنوز عادت شیرخوردن در تخت را نتوانسته ام از سرش بیندازم. باید حتما با لیوان مخصوصش شیر بخورد تا بتواند بخوابد (یعنی تمام آن مسواک زدن، پر)! چون بعدازظهر خوابیده بود می دانستم زود خوابش نمی برد و مدام صدایم خواهد کرد. بعد از دو سه بار کلافه شدم و با عصبانیت رفتم ببینم این دفعه چه می خواهد. گفت: "می خواستم بگم دوست دارم مامانیم"!ا
***
دیشب سرم درد می کرد. بابایی خواست مسواکش را بزند، گفت امشب حتما باید مامان بزند. من هم همان طوری گذاشتمش توی تخت. بعدش فکر کردم ممکن است بدعادت بشود، مسواک را بردم که همان جا توی تخت برایش مسواک بزنم. وقتی خواستم از اتاقش بیایم بیرون، گفت: "خیلی دوست دارم مامان جونم"!ا
***
همه اینها را نوشتم که بگویم "عاشقتم پسمریم"!

پی نوشت: امروز متنی به دستم رسید در وصف مزایای بغل کردن یا به قول ما جان زدن و اینکه یکبار در روز برای بقا، هشت بار در روز برای حفظ و حراست از زندگی و دوازده بار برای رشد و نمو لازم است. تازه فهمیدم کم جانت زدم (قابل توجه آنهایی که می گویند من رادین را لوسش می کنم، تازه کم کاری هم دارم)!ا
ا

2 comments:

leyla said...

fekr konam mamane man mano kam baghal karde!! alan dochare yaase falsafi shodam :((
in "jan zadan" gilakie?? man nashnideh budam

khaale roro said...

1-in az ma'ayebe ghade bolandete pesar khale jan.

2-madar azadeh inghadr inja az baghal kardane in jooje harf nazan. man delam mikhad dastam nemirese ghambad misham :(