Saturday, July 17, 2010

پراکنده ها

مجموعه ای از حرفهای بانمک رادین که این ور و آن ور یادداشت کرده بودم. امروز حسابی خانه تکانی کرده ام!ا

11.سلام دوستای قدیمی
1
.من از این شام لذت می برم
1
1.وای، کارتون مورد علاقه ام
1
یادت بود بچگیام رفته بودی مسافرت، با بابا اینجا (وسط نشیمن جلوی تلویزیون!) می خوابیدم؟
مامان: بازم دوست داری اینجا بخوابی؟
.رادین: آره، آخه این شبای خوبو دوست دارم
1
1یه چیزی بگم خانم محترم؟
1
1رادین: اینقد به من درس نده (بهش گفته بودم سر و صدا نکند).ا
.مامان: آخر مامان ها به بچه هایشان درس می دهند
رادین: پس خودت به خودت درس بده (با غیض).ا
1
مامان: این غذا را دوست داری؟
رادین: بعضی وقتا بله، بعضی وقتا نه.ا
1
دیشب شب شد؟
1
1مامان غذاشو خورد، پرنده (برنده) شد. حالا من می خورمو پرنده می شم.ا

1 comment:

leyla said...

kheyli khub bud...bekhosooos un ghesmate dars dadan :):)