هیچ وقت یادم نمی رود، کمی بیشتر از چهار سال داشتم که یک روز مامی گفت مامان دارد می آید خانه و یک عروسک کوچولو با خودش می آورد. یکی دو ساعت بعد که عروسک آمد و من رفتم به پیشوازش، با تعجب انگشتم را به صورت کوچولویش زدم و با خوشحالی گفتم اینکه واقعیه و این جوری بود که من خواهردار شدم؛ عزیزترین، دوست داشتنی ترین، مهربانترین، زیباترین و باهوش ترین خواهر دنیا. خلاصه همه این ها را نوشتم که بگویم دانش آموختگی ات مبارک!ا
ا
پی نوشت: جان من دیگر بی خیال ادامه درست بشو. این ز گهواره تا گور فقط یک شوخی بی مزه است! یا حداقل مثل من درس بخوان، هر ترم حواله به ترم بعد!ا
2 comments:
مگه دیگر بعد از این باز هم درسی مانده که نخوانده باشد؟
Doctor khale Roro bishtar behsh miad...Doctor kolah ghermezi jan vaghean hasoodim shod ke chenin khahare khubi dari......Doci key biam matab visit!!!!!!!!
Post a Comment