مگر ميشود امروز چيزي ننوشت؟! پس مينويسيم:ا
1
امروز با خاله رورو حرف زدم، ولي يادمان رفت در اين مورد بههم يادآوري كنيم. به احتمال زياد چون از تاريخ ميلادي استفاده ميكند، اصلا نميدانسته است.ا
1
امروز با رادين رفتيم تا از خاله مريم خداحافظي كنيم كه چمدانش را بست و دو روز بعد از عروسيش سوار هواپيما شد تا به جمع خارجنشينان بپيوندد.ا
1
سالها پيش يكي از دوستان مامان، عمو حميد، قرار گذاشته بود كه در اين تاريخ تمام آن جمع در هتل هما دور هم جمع شوند. چند روز قبل قرار گذاشتيم كه سه نفر باقيمانده آن گروه در ايران با خانوادههايشان سر قرار حاضر شوند كه ما بهدليل كسالت بابا نتوانستيم برويم، ولي خوب در مقياس فاصلههاي كره زمين قابل چشمپوشي است.ا
1
ديروز براي چندصدمين بار به اين نتيجه رسيدم كه تو بينهايت شيرين و بامزهاي.ا
1
ديشب متوجه شدم كه بيستمين دندانت هم درآمده است.ا
4 comments:
ta etela'e sanavi "radin bist-dandooni".
چه سر ضرب پيغام گذاشتي!
نه
از عوارض غربت نیست. وقت نمکنم مطلب بزارم. شاید بعدا" یه جای دیگه دوباره نوشتم.
شاد باشی
baad migan chera dahane bache ma goshade!!! az bas ke in mamana dasteshun ro mikonana toye dahane in bacheha ta dandunashun ro beshmoran!!!
Post a Comment