Sunday, September 6, 2009

پيش‌دستي

سرما خورده بود و تمام مدت آبريزش داشت. من هم دستمال كاغذي به دست در كمين فينش بودم! كار به جايي رسيده بود كه تا عطسه مي‌كرد، بلافاصله مي‌گفت: "فينم نيومد، نيا"!ا
يبتي
گاهي كه دارد كاري انجام مي‌دهد و من مي‌خواهم جلويش را بگيرم (مثلا برداشتن ظرف از كشوي ظرف‌هاي خودش كه سرگرمي جديدش است)،‌ دستش را به علامت ايست تكان مي‌دهد و مي‌گويد: "تو به من كاري نداشته باش"!ا

3 comments:

آزاده said...

ادا و اطواراشون حسابي آدم رو خلع سلاح ميكنه.

آزاده said...

نمي‌دانم از كجا ياد مي‌گيرند؟

Unknown said...

رادین جان من چه کار باید بکنم تا بتوانم تو را ببینم؟ آخه بابا دلم رفت از این همه دلبری های تو که فقط میتوانم آنها را بخوانم