رادين هرازگاهي سروقت كمد يا كشوهايش ميرود و يك غنيمتي برميدارد. ديشب رفته بود يك عينك پيدا كرده بود و تمام مدت شام با عينك دودي نشسته بود. من هم ميشد ياد مثلا عباس كيارستمي بيفتم، ولي نميدانم چرا همهاش ياد بنان ميافتادم!ا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment