چند روز گذشته مشغول چيدن سفره عقد دايي امير رادين (پسرعمه مامانش) بودم. داشتم سر نهار براي بقيه تعريف ميكردم كه رسيدم به نبات، يكهو رادين شروع كرد به اينكه "نبات كجاست؟ نبات چي شد؟ چرا نباتو رو سفره گذاشتي؟ " . هر چي هم ميگفتم رو سفره عقد، ميديدم برايش جا نميافتد و علامت سوال حذف نميشود. خوشبختانه به موقع يادم افتاد كه يك همكلاسي به نام نبات دارد و متعجب است كه كي نبات آمده است خانه ما كه اين نفهميده است!ا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
یعنی عالیییییییی بودها عالییییی
Post a Comment