Sunday, May 24, 2009

قندک و مامانش

امروز رفته بودیم پیاده روی و نهار هم در یکی از این رستورانهای خوشگل کنار پیاده رو خوردیم. به ما که خیلی خوش گذشت، ولی فکر کنم قندک و مامانش یک کمی رفتند تو اعصاب میز بغلی. اولش که مامانه از گارسن خواهش کرد سایه بان را باز کند، نکند رادونک آفتاب زده شود (از قیافه خانومه بعدش فهمیدیم که می خواسته است آفتاب بگیرد). بعدش هم که رادین حسابی سرحال آمده بود و مدام صورتش را می چسباند به صورت من و بغلم می کرد و هی می گفت: دوستت دارم و مامان هم جوابش را می داد و غش غش می خندیدند (قیافه خانومه از آن مدلهای "اه چه لوس" شده بود). آخرش هم که رادین خیلی به اشتها آمده بود و خودش هم می خواست غذایش را بخورد، تند تند غذایش را با یک دست می گذاشت روی چنگال و بعد با همان دست زیر چنگالی را که توی دست دیگرش بود می گرفت و می برد به دهنش. وقتی من و فربد هم هی تشویقش می کردیم که آفرین، چه پسر خوبی، بازم بخور دیگر برنگشتم قیافه خانومه را نگاه کنم!ا
ماجر

5 comments:

khaale roro said...

dar morede 1 va 2 (sayeban va boos) ke bikhiyale khanoome. etefaghan keif dare adam bere ro nerve in joor adama. vali dar morede 3 (changal va baghiyeye ghazaya) khoobe man in long weekend emtehan dashtam nayoomadam!!

Unknown said...

من اگر جای رادین بودم همانطور که مامانمو می بوسیدم یواشکی برای خانومه زبونک هم می انداختم.(امیدوارم من را بخاطر بدآموزی فیلتر نکنید)

آزاده said...

روشنک جان، اگر دوبار به رادین غذا بدهی، احتمالا روی میز ضرب می گیری!

آرش جان، مامانم خودش یواشکی این کار را کرد!

Maryamgoli said...

vase pesareh esfand dod kon , in canadai-ha dast kam az enghlisi-ha nadaran, ba on chesha chap koor shodashon( eshareh be mash ghasem dar daijan napeon) cheshesh mikonan

آزاده said...

harfeto goosh nakardam, sarma khorde engar! lol