Friday, May 8, 2009

بازی های حین خواب

همانطور که پیشتر نوشته بودم، تا همین چندماه پیش خواباندن رادین مصادف بود با کلی لگد خوردن ناشی از ورجه وورجه رادونک و نیشگون گرفته شدن ناشی از گل کردن محبتش. این آخری ها که دیگر از اول می گذاشتمش توی تخت خودش، وقتی خوابش می گرفت می رفت زیر بالش خرسیش تا وقتی که یکبار صدای قصه خواندن بالش سخنگو درآمد و ترسید و بعد از آن، تا می رفت بخوابد، بالش را می داد به من که بگذارم روی تخت خودمان! خوب تا اینجا دوره خاطرات قبلی بود! ا
و اما، اینجا که آمدیم خودش پیشی اسباب بازیش را برد توی تختش و همچنان بدون آن نمی خوابد. مساله دیگری نبود تا هفته پیش که گرفتاری پتو پیش آمد. ماجرا از این قرار بود که باید پتو را تا زیر گلویش صاف می کشیدم بالا و پیشی را هم زیر همان پتو دم دستش می گذاشتم تا بخوابد. بعد چون نمی تواند وول نخورد، پتو بهم می خورد و مدام جیغش درمی آمد که بیا و پتویم را درست کن. ا
حالا دو سه روز است به جای آن کار، توی تخت می نشیند و پتو را می کشد روی پایش و پیشی اش و شروع می کند به حرف زدن برای پیشی تا خودش خوابش بگیرد. تا اینجا مشکلی نیست، مشکل از آنجا شروع می شود که دو دقیقه به دو دقیقه به یک بهانه ای مرا صدا می کند!ا

3 comments:

khaale roro said...

آخیش با این توصیفات خاله به شدت دلش رادونک می خواد.

Unknown said...

سلام خانم مهندس و رادین عزیز
امیدوارم که حالتان خوب باشد و به همه شما عزیزان خوش بگذرد.من هفته پیش از آموزشی ترخیص شدم و با شرکت تماس گرفتم، خانم رحمانی گفتند ایران تشریف ندارید و 26 اردیبهشت باز می گردید. انشائ الله بعد از بازگشت می بینمتان.به آقای مهندس سلام برسانید.این آقا یاروی ناز و مامانیه ما رو (رادونک) از طرف من ببوسید.

آزاده said...

کار ما اینجا یک مقدار طولانی شد، برگشتم تماس می گیرم.
به امید دیدار